بحران ۳۰ سالگی چیست و چگونه از آن عبور کنیم؟
من بحران زندگی ام را زمانی تجربه کردم که فکر میکردم تمام زندگی ام را برنامه ریزی کرده ام. قرار بود چند سالی در دبیرستان انگلیسی تدریس کنم. سپس برای دریافت مدرک کارشناسی ارشد خود در هنرهای زیبا یا هر نوع مدرک زبان انگلیسی در سطح بالا برای تحصیلات تکمیلی اقدام کنم. فارغ التحصیل شدم. بدیهی بود که بلافاصله به عنوان یک استاد نویسندگی خلاق در سطح کالج استخدام میشوم. بله! من تمام زندگی ام را مشخص کرده بودم یا اینطور فکر می کردم. اما پس از گذشت چند ماه از تدریس به چیزی پی بردم. من برای این ساخته نشدم که معلم شوم. این چیزی نبود که بتوانم خودم را در حال انجام آن ببینم. اما به جایی رسیدم که نمی توانستم خودم را در حال تدریس، حتی چیزی که واقعاً دوست داشتم، برای بقیه عمرم تصور کنم. حالا چی؟ من سرگردان شدم.
پیشنهاد میکنم انجام دهید: تست میزان مثبت اندیشی
به خوبی از سلامت روانم مراقبت نمیکردم. احساس می کردم شکست خوردم، مثل اینکه نمی توانم به برنامه ای که چیده بودم پایبند باشم. من حتی تمرین تناسب ذهنی محکمی برای کاهش درد سقوطم نداشتم. بدون هدف و جهت زندگی می کردم. احساس میکردم تمام اختیارات زندگی ام را از دست داده ام و مطمئن نبودم که بعداً کجا خواهم رفت. روی کاغذ همه چیز را داشتم. همه چیز در کار من عالی بود به جز یک چیز کوچک و مهم: من بدبخت بودم! این درد سردرگمی بود. این درد بالا رفتن از این نردبان شغلی برای رسیدن به موفقیت و فهمیدن اینکه هیچ جا نیستم بود. من جایی بودم که نمی خواستم باشم. من در یک بحران 30 سالگی زندگی گیر کرده بودم.
در نهایت یک صنعت و مسیر شغلی پیدا کردم که دوستش دارم. ارزشها و هدفم را دوباره مرور کردم و به دنبال چیزهایی بودم که با شخصیتی که هستم همسو باشد. شروع به ساختن عادات سالم کردم، عاداتی که برای سبک زندگی من پایدار بودند. با نگاهی به گذشته، اگر حمایتی داشتم، عبور از این بحران زندگی من خیلی بهتر پیش می رفت. اما من سرسخت بودم و مصمم بودم که به تنهایی این عدم اطمینان را پشت سر بگذارم. با این وجود من از ۳۰ سالگی درسهای زیادی یاد گرفتم و اگر می توانستم به خودم توصیه کنم که چگونه یک بحران زندگی را پشت سر بگذارم، این می شد: به تنهایی انجامش نده!
در این مقاله، نحوه شناسایی علائم بحران ۳۰ سالگی را یاد خواهید گرفت. همچنین خواهید آموخت که چه چیزی می تواند باعث ایجاد این بحران در زندگی شود و نکاتی برای کمک به هدایت آن.
بحران ۳۰ سالگی چیست؟
ابتدا بیایید منظورمان از بحران سی سالگی زندگی را درک کنیم. طبق گفته فوربس، بحران زندگی به عنوان دوره ای از «تنش شدید جستجوی روح و استرس» تعریف میشود. تحقیقات به ما نشان داده است که بحرانهای دوره ای زندگی بیشتر از آن چیزی است که ما فکر میکنیم. بر اساس یک نظرسنجی، 86 درصد از افراد بحران سی سالگی را تجربه میکنند. برخی استرس در مسائل مالی و شغلی را گزارش کردند. برخی دیگر از فشار برای ازدواج، تشکیل خانواده و اسکان گزارش کردند. جامعه ما همیشه در حال پیشرفت است. من به یاد دارم که استرس شغلی، روابط و خانواده را در دهه بیست تا سی زندگی ام احساس کردم. راستش را بخواهید، هنوز هم در سی و چند سالگیم مقداری از آن استرس را احساس میکنم. گاهی اوقات ممکن است بدون اینکه کاملا متوجه شوید، دچار بحران 30 سالگی شوید.
پیشنهاد میکنیم انجام دهید: تست آنلاین سلامت روان
در اینجا علائمی وجود دارد که نشان می دهند ممکن است شما در حال تجربه بحران ۳۰ سالگی هستید:
- احساس می کنید در حال تلف کردن زمان هستید، فعالیت ها بی معنی هستند و احساس بی هدفی می کنید.
- در تصمیم گیری مشکل دارید.
- مدام بی حال هستید (مثل اینکه گیر کرده اید، بدون اینکه کاملاً حضور خود را حس کنید، فقط در حال انجام حرکات هستید).
- انگیزه خود را از دست داده اید، به خصوص برای چیزهایی که دوست دارید.
- خسته هستید یا بیشتر از حد معمول استرس دارید.
- ممکن است علائم اضطراب یا افسردگی را احساس کنید.
- از ایجاد تغییر در زندگی خود می ترسید، حتی اگر می دانید انتخابات درستی دارید.
- احساس می کنید که اعتماد به نفس تان ضربه خورده است.
۸ نشانه بحران ۳۰ سالگی
قبل از اینکه بتوانید بحران ۳۰ سالگی خود را کنترل کنید، باید تعیین کنید که آیا در این بحران هستید یا خیر. در اینجا ۸ نشانه وجود دارد که نشان می دهد ممکن است دچار بحران ۳۰ سالگی شده باشید:
- مطمئن نیستید که با زندگی خود چه کنید.
- برای تغییر، احساس بی قراری می کنید.
- روابط شما بیش از حد معمول، در نوسان است.
- ممکن است احساس انزوای اجتماعی را تجربه کنید.
- احساس می کنید که باید هدفی پیدا کنید.
- احساس ناامنی زیادی می کنید.
- در تصمیم گیری مشکل دارید (حتی اگر بدانید که تصمیم خوبی است).
- خود را با دیگران مقایسه می کنید. (مخصوصاً دررسانه های اجتماعی)
۴ راه برای عبور از بحران ۳۰ سالگی
۱. با خودبازتابی شروع کنید
درباره موقعیتی که در زندگی خود دارید بنویسید:
- چه احساساتی را تجربه می کنید؟
- چه چیزی باعث استرس و اضطراب شما می شود؟
- چه ارزش هایی را رعایت می کنید؟
- آیا ارزش های خود را در زندگی روزمره زندگی می کنید؟
- چه رویاها، اهداف و آرزوهایی دارید؟
- آیا به سمت آن رویاها پیشرفت می کنید؟
بهتر است فضایی برای تأمل ایجاد کنید. این می تواند به شکل یادداشت روزانه، مدیتیشن، تمرکز حواس یا هر شکل دیگری از کار درونی باشد. اما شما باید با خودتان صادق باشید.
- آیا از جایی که در زندگی هستید راضی هستید؟
- آیا با ارزش های خود زندگی می کنید؟
- چه قدرت و انگیزه ای برای تغییر دارید؟
۲. یک برنامه آمادگی ذهنی بسازید
در حالی که تناسب وضعیت روانی دارای مؤلفه هایی از مراقبت از سلامت روان است، این به چگونگی پیشرفت شما در زندگی روزمره نیز وابسته است. داشتن وضعیت روانی سالم، به این معنی است که شما برای مقابله با پستی و بلندیهای زندگی مجهزتر هستید. برای این کار میتوانید با درمانگران، جلسات انفرادی بگذرانید. همچنین می توانید برای مراقبت از خود و سلامت روانتان یا سرمایه گذاری روی روابط اجتماعی یا دنبال کردن هدف خود، از آن کمک بگیرید. بطور کلی میتوانید با درمانگر خود، یک برنامه آمادگی ذهنی شخصی برنامه ریزی کنید که برای شما مفید باشد.
۳. صبر و شفقت را تمرین کنید
همیشه در این مسیر سختی هایی وجود دارد. اما این بخشی از زندگی انسانهاست. تمرین صبر و شفقت با خود بسیار مهم است. شما یک انسان زنده و یادگیر هستید. و چون انسان هستید، مرتکب اشتباه خواهید شد. شما میخواهید یاد بگیرید که چه چیزی برای شما مفید است و چه چیزی مضر، و در نهایت از شکست های خود درس خواهید گرفت. تغییر در طرز فکر را امتحان کنید. آیا بهتر نیست به جای اینکه خود را به خاطر اشتباه کردن سرزنش کنید، شکرگزاری را برای درس آموخته شده تمرین کنید؟ پس با خودتان مهربان تر باشید.
۴. دوباره تعریف کنید که موفقیت برای شما چگونه به نظر می رسد
معنای موفقیت برای همه یکسان نیست، مهم نیست چه پیامی از جامعه دریافت می کنیم. برای برخی، موفقیت مانند داشتن یک شغل و خانواده موفق به نظر می رسد. اما برای دیگران، موفقیت ممکن است سفر به دوردنیا و تجربه فرهنگ های مختلف باشد. یا حتی ممکن است سرمایه گذاری بر روی روابطی باشد که اهمیت دارند. ما همه متفاوت هستیم. بنابراین چرا تعاریف ما از موفقیت یکسان است؟ ما در میانه یک انقلاب در مورد چگونگی تعریف مجدد موفقیت هستیم. یک دقیقه وقت بگذارید و خودتان را بررسی کنید.
- چه چیزی برای شما مهم است؟
- به چه چیزی موفقیت می گویید و به آن افتخار می کنید؟
- چگونه می توانید به پتانسیل کامل خود برسید؟
- پتانسیل کامل شما چگونه به نظر می رسد؟
- می خواهید به چه نقاط عطفی برسید؟
غلبه بر بحران ۳۰ سالگی
جوانان در هر کجای جهان دچار بحران ۳۰ سالگی در زندگی خود می شوند. در حالی که ممکن است به نظر برسد که این فقط برای ۳۰ ساله ها اتفاق میافتد، بلکه این بحران در ۲۰ تا ۳۰ سالگی نیز ممکن است رخ دهد. مهم نیست در کجای زندگی خود هستید، همه ما مجبوریم هدف زندگی خود را پیدا کنیم. از تعیین مسیر زندگی که باید به دنبال آن باشیم تا پیمایش در دوره عدم اطمینان، پس تشخیص دنیای واقعی دشوار است. یک چیزی که ممکن است کمکتان کند: دست از فکر کردن به آن به عنوان یک بحران بردارید. بخش بزرگی از مسیریابی در بزرگسالی جوانی، کشف خود است. برای من طبیعی است که بپرسم آیا می توانم کاری انجام دهم یا به هدفی برسم.
همچنین اگر فکر کنم کل زندگی من به هم ریخته است، اشکالی ندارد. چرا؟ چون می دانم سیستم های پشتیبانی مانند یک روان درمانگر و پتانسیلی که خودم و روانشناسم به من داده است را در درون خود دارم تا بر هر چیزی که بر سر راهم قرار می گیرد غلبه کنم.
نکته آخر
در نهایت باید به این نکته اشاره کنیم که سعی کنید از مقایسه کردن خود با دیگران خودداری کنید. این موضوع درست است که به سختی می توان زندگی را مسابقه ای برای رسیدن به خط پایان تصور نکرد. اما به هر دلیلی دستیابی به کمال در همه سطوح زندگی دشوار است. اگرچه خوشبختانه به تدریج فضای جامعه در حال دور شدن از این انتظارات و هنجارهای سفت و سخت است. می توانید با شروع به کار با یک روانشناس یا درمانگر برای کمک به ایجاد یک مسیر منحصر به فرد در زندگی خود قدم بردارید. همچنین با این کار میتوانید پتانسیل کامل خود را کشف و با هدف، اشتیاق و وضوح زندگی کنید.
منبع: www.betterup.com
من 26 سالمه و هنوز نتونستم هیچ هدفی روبرای خودم داشته تعیین کنم خیلی احساس پوچی دارم انگار از هم سن و سالهای خودم جاموندم و انگیزه ای ندارم میشه بگید چی کار کنم میشه کمکم کنید؟