اختلال شخصیت ناپایدار دیجیتال

اختلال شخصیت ناپایدار دیجیتال

اختلال شخصیت ناپایدار دیجیتال (Digital Unstable Personality Disorder) پدیده‌ای نوظهور در روانشناسی رسانه است که در آن فرد، به‌طور مکرر و افراطی در نقش‌ها و هویت‌های وام‌گرفته از شخصیت‌های مشهور، اینفلوئنسرها یا کاراکترهای داستانی فرو می‌رود. این وضعیت، فراتر از تقلید ساده یا شوخی است؛ در این اختلال، شخصیت فرد به‌طور متناوب تغییر می‌کند و به بازتابی از شخصیت‌های مختلف تبدیل می‌شود. تا جایی که مرز میان «من واقعی» و «من ساختگی» محو می‌شود.

افراد مبتلا به این اختلال ممکن است هر روز شبیه یک شخصیت دیگر و مشهور رفتار کنند؛ با تقلید کامل از لحن، سبک لباس، واکنش‌ها و حتی باورهای آن شخصیت. این اختلال می‌تواند به فروپاشی هویت، فروپاشی روانی در بیشتر مواقع؛ اختلال در روابط اجتماعی، و در موارد شدید، بروز رفتارهای خطرناک منجر شود.

«که در پاراگراف بعد، داستانی بسیار وحشتناک از بهنوش را می خوانید، داستانی باور نکردنی و راز آلود. که هر کسی توان خواندن آن را ندارد»

داستان واقعی: ۵ شب، ۵ چهره؛ زخم بهنوش

در ابتدا لازم به ذکر است که بدانید این اتفاق در مکزیک افتاده است و ما فقط داستان را بومی سازی کرده ایم.

هشدار: آنچه می‌خوانید فقط یک داستان نیست. این یک سفر خاص ار جنس شخصیت ناپایدار دیجیتال و واقعی است. سفری به ذهنی که درگیر تقلید، تکرار و در نهایت فروپاشی هویتی شده. شب‌ به‌ شب، رازها بیشتر می‌شوند، ترس عمیقتر، و مرز واقعیت با تخیل محو می‌شود. این روایت، یک هشدار برای عصر دیجیتال یا از منظر آنا لمبکی عصر دوپامین است.

به شدت و کاملا جدی پیشنهاد می کنم شب پنجم رو اگه حساس هستید نخونید.

شب اول (آریا استارک و لیست مرگ)

اولین شب بود. بارون نم‌ نم می‌بارید و صدای شوم جنگل، مثل زمزمه‌های دور، از پنجره ویلای جنگلی می‌اومد. بهنوش با هودی قهوه‌ای تیره، موهای جمع‌شده، و نگاهی که از پشتِ شب عبور می‌کرد، اومد وسط سالن.

بدون مقدمه گفت: «شب‌ها قبل خواب، لیستم رو مرور می‌کنم.»

دخترها با خنده و سوت و کف گفتن: «وای دوباره می خوای مسخره بازی در باری یا تمرین بازگیری کنی»

بهنوش چشماش رو بست. آروم گفت: نه من آریا استارک هستم و شروع به خوندن لیست کرد:

  • سر گرگور کلگان... مونتین
  • والدر فری
  • میری ترانت
  • چیسویک
  • داگ برادر مونتین
  • بانوی قرمز پوش
  • سارا

سارا که کنار بخاری نشسته بود، پتو رو محکم‌تر دور خودش کشید. صدای آتیش توی شومینه با اسم‌هایی که بهنوش می‌گفت قاطی شده بود.

بهنوش لحظه‌ای مکث کرد… بعد، با صدای خشک و شمرده‌ای گفت: «سارا…»

به نفر آخر سارا بود، سارا سرش رو بلند کرد. یه لحظه چشم تو چشم شدن. قلبش تند زد، هیچ‌کس نمی‌خندید.

ولی بهنوش لبخند کوچیکی زد. گفت: «نه… تو توی لیست من نیستی. هنوز.»

بعد با صدایی نازک، که انگار بخواد فضا رو سبک کنه، خندید. ولی اون لحظه چیزی توی اون خنده بود که بیشتر از سکوت، ترسناک بود.

شب اول بود. همه فکر کردن نقش‌بازی کرد، یه شوخی برای فان بود چون هر از گاهی از این کارها می کرد.

ولی سارای بیچاره، تا آخر اون شب، یه لحظه هم پشت به بهنوش نکرد.

اختلال شخصیت ناپایدار دیجیتال

شب دوم آماندا سرنی و فیلترهای توخالی

صبح روز دوم، بهنوش با انرژی عجیبی از اتاقش بیرون اومد. لباس خواب رنگی، موهای باز، گوشی توی دست و فریاد:

«صبح‌به‌خیررررر فالوئرهای نازم!»

و شروع کرد ضبط استوری‌های صبحگاهی با نور مصنوعی و فیلتر پروانه‌ای.

هر لحظه‌ش رو ضبط می‌کرد. حتی وقتی داشت برای صبحونه املت با بیکن درست میکرد، البته؛ سه بار عوضش کرد چون «نور خوب نبود». واقعا حیف اون بیکن ها. دوستاش خندیدن، ولی وقتی وسط غذا خوردن گفت:

نه نه نه وایسا، دوباره باید از اول بگیریم. لبخند نزدی. این استوری لایک نمیگیره گلای نازم. اونجا بود که نازنین گفت: داریم صبحانه میخوریما سرد میشه و این کارت اصلا واقعی به نظر نمیرسه؟ بهنوش جواب نداد. فقط با یه فیلتر قلب دار، رو به دوربین لبخند زد.«مهم نیست واقعی باشه، فقط قشنگ باشه… همین کافیه.»

آماندا سرنی و فیلترهای توخالی

شب سوم (اسکایلر وایت): زهر آرام ولی سمی

یادتونه دیگه همسر والتر وایت (هایزنبرگ) که از نگاه مردم یکی از منفورترین شخصیت تاریخ سینما شد اون شب، چیزی فرق داشت.

بهنوش آروم بود. حتی لبخند هم نمی‌زد. یه دفتر برداشته بود، با خودکار قرمز.

گفت: «می‌دونین، شما هیچ‌ وقت درست خرج نمی‌کنین. همه‌چی رو می‌دین به پای ظاهرتون، نه ارزشهاتون.»

شروع کرد به حساب‌ و‌ کتاب کردن خریدای دیروز. بعد رفت سراغ بحث‌های کوچیکی که توی سفر پیش اومده بود. با لحنی که نه فریاد بود، نه مهربون، فقط به سارا گفت: «تو، چرا بهش گفتی اون حرفو؟ حسودی کردی؟ یا فقط نمی‌تونی ببینی کسی دیگه مرکز توجه باشه؟» یه لحظه سکوت سنگین فضا رو پر کرد.

بهنوش اون شب، اسکایلر بود؛ نه تو ظاهر، بلکه توی مغز. کنترل، تحلیل، کنایه، و زخمی‌کردن زیرپوستی. وقتی نوشین به بهنوش گفت: «داری بین من سارا رو خراب می‌کنی…» بهنوش فقط جواب داد: «نه عزیزم… من فقط واقعیتو رم دارم میگم. شما خودتون خراب بودین، من فقط نشون دادم.»

اسکایلر وایت، زهر آرام ولی سمی

شب چهارم هارلی کوئین: لبخندهایی با طعم جنون

ساعت نزدیک ۹ شب بود. همه خسته بودن، ولی بهنوش با انرژی عجیبی از اتاق بیرون پرید. موهاشو دو طرف با کش‌های قرمز و آبی بسته بود، خط چشمشو تا شقیقه کشیده بود، و لب‌هاش رو قرمز کرده بود مثل خنده‌ای که همیشه نصفه‌کاره و ناپایدار بود.

گفت: «سلام عروسکااا! آماده‌ این دنیای لعنتی رو منفجر کنیم؟!» دوستاش با تعجب نگاهش کردن. نازنین گفت چته دوباره امشب: «نکنه… هارلی کوئین شدی؟ یا فازشو برداشتی»

بهنوش خندید. اون خنده‌ی خاص، که اولش بامزه‌ست ولی تهش یه حس ناجور داره.

گفت: «هارلی؟ نه نه نه عزیزم… هارلی توی قصه‌هاست. من اون نسخه‌ام که هنوز تو آسایشگاه قایم شده. همونی که دکترها رو مسخره می‌کرد و نقشه می‌کشید که چطوری از دیوار بیمارستان رد شه».

اون شب، بهنوش فقط ادای هارلی رو درنمی‌آورد. توی حرف‌هاش، توی راه رفتنش، حتی توی نحوه‌ی غذا خوردنش، یه چیزی بود که شبیه بازی نبود. شروع کرد به دلقک‌بازی، خنده‌های عجیب، تقلید صدای کارتونی.

بعد یه بطری نوشیدنی برداشت و گفت: «بیاین بازی کنیم! هرکی یه رازشو بگه یا جرأت کنه بره بیرون، تنهایی، توی جنگل تاریک راه بره و یه گل بنفش بیاره هر کی اینکارو کنه تو پیج 4 میلیون کایی که دارم تگش می کنم با همون گل بنفش!»

کسی جرات نکرد و چیزی نگفت. سارا پچ‌ پچ کرد: «این داره شوخی میکنه امکان نداره مارو تگ کنه انقدر حسوده…»

بهنوش بطری رو پرت کرد روی زمین، شکست. بعد خم شد، یکی از تکه‌های شیشه رو برداشت و با لبخند گفت: «آخجون، ابزار بازی پیدا شد! می‌خواین بدونین درد داره یا نه؟»

اونجا بود که نازنین از جا پرید و گفت: «کافیه دیگه عوضی مسخره؛ چهار روزه اومدیم شمال هر شب یه دلقک بازی داری در میاری همش میری رو مخه بچه ها، بس کن دیگه، این دیگه بازی نیست! اسمش بازی روانی ها است ولمون کن دیگه گند زدی تو مسافرت، چته خل شدی؟؟؟ یا مارو مسخره گیر آوردی ما رو!!»

بهنوش چند ثانیه نگاهش کرد… بعد لبخندش قطع شد.

زمزمه کرد: «شاید من واقعی نیستم... شاید شماها واقعی نیستین … نه واقعا واقعی نیستین. مثل فیلترهای اینستاگرام.» اون شب، برای اولین بار، کسی به خانوادش زنگ نزد چون شب قبلش می خواستن اینکارو بکنن… اما همه درهای اتق خواب رو از داخل قفل کردن.

هارلی کوئین: لبخندهایی با طعم جنون

شب پنجم سرسی لنستر: شب سقوط (ویرایش ها از بین رفتتت)

هوا از همیشه سردتر بود. مه روی شیشه‌های ویلا می‌نشست و سردی دیوارها مثل نفس مرگ، سنگین و بی‌صدا به داخل خزیده بود. بهنوش از صبح دیده نشده بود. نه برای صبحانه آمد، نه برای حرف زدن. انگار اصلاً وجود نداشت یا شاید، چیزی درونش در حال متولد شدن بود.

وقتی شب شد، او بالاخره از پله‌های زیرزمین بالا آمد؛ با پیراهنی مشکی بلند، رژ لب تیره، موهاییبلوند، صاف و کوتاه شده، و چشمانی که دیگر شبیه شب های قبل نبود.

آروم گفت:

«من انتخاب کردم. امروز دیگه هیچ‌کس فرمانروایی نمی‌کنه جز من.»

دوستاش فکر کردن شاید امشب هم مثل شب‌های قبل، فقط یه نقش دیگه‌ است. یکی از تقلیدهای عجیب و غریبش.

اما هیچ‌کس نخندید.

بهنوش به‌ آرامی بطری کوچکی را از جیب لباسش درآورد. آن را در هوا تکان داد. بوی بنزین فضا را پر کرد.

«تاج رو باید با خون نگه داشت. من از آتش نمی‌ترسم... چون سرسی لنستر هستم.»

همان لحظه، نازنین چشمش به لکه‌هایی روی فرش افتاد ردهای خیس که به سمت زیرزمین می‌رفتند. سارا دوید پایین. همه‌جا بوی تند سوختنی پیچیده بود. کل زیرزمین، آشپزخانه، پله‌ها، حتی کنار تخت‌ها همه‌ جا بنزین ریخته بود. درها از داخل قفل شده بود.

بهنوش لبخند زد. کبریت را بالا گرفت. گفت:

«شما نمی‌فهمین. شما بازی می‌کردین. من پادشاهی می‌کردم.»

نازنین داد زد: «تو دیوونه شدی!»

بهنوش لبخند نزد. فقط زمزمه کرد:

«نه عزیزم. من فقط خودم شدم. بالاخره… خودم.»

دوستاش خودشون رو به در کوبیدند باز نشد، بعد به پنجره‌ها. شیشه شکست. نازنین خودش رو انداخت بیرون، زخمی، خونین، وحشت‌زده. پشت سرش سارا و نوشین هم پریدن. با نفس‌ نفس، اشک، ترس و هزار تا احساس دیگه.

و بعد...

کبریت افتاد.

شعله‌ای کوچک، و بعد انفجار نوری از پنجره بیرون زد. صدای زوزه آتش، هیچ صدایی از بهنوش نیامد. شاید هم آمده بود ولی کسی نشنیده بود. بهنوش، در میان شعله‌ها، با لبخند سرسی، سوخت. نه با فریاد. با یقین. با باور این‌که تخت پادشاهی‌اش، در آتش هم باقی خواهد ماند.

سرسی لنستر: شب سقوط (ویرایش ها از بین رفتتت)

تحلیل نهایی: وقتی نقش‌ها، خودت را می‌بلعند

آنچه برای بهنوش اتفاق افتاد، فقط یک بازی نبود. تقلیدهای مداوم، نقش‌هایی که هر شب جدیتر می‌شدند و باورهایی که دیگر مرزی میان خیال و واقعیت نمی‌شناختند. همگی نشانه‌هایی از پدیده‌ای خطرناک در دنیای امروز است: کسی چه میداند شاید در 10 سال آینده این اختلال از اسکیزوفرنی هم جلو بزند و خطر ناک تر شود.

اختلال شخصیت ناپایدار دیجیتال

در این اختلال، فرد تحت تأثیر قدرت نفوذ فضای مجازی و رسانه‌ها، به‌طور مداوم در شخصیت‌هایی وام‌گرفته از بیرون فرو می‌رود. ابتدا از روی سرگرمی یا برای جلب توجه، اما کم‌ کم آنقدر این نقش‌ها تکرار می‌شوند که «خود واقعی» فرد ناپدید می‌شود و جای خود را به شخصیت‌هایی می‌دهد که نه واقعی‌اند، نه پایدار.

برخلاف اختلالات کلاسیکی مانند اختلال شخصیت مرزی یا هویت تجزیه‌ای، در اینجا منشأ بحران، دنیای دیجیتال و تاثیرات فرهنگی و روانی آن است. وقتی فالوئرها، لایک‌ها و الگوبرداری از اینفلوئنسرها تبدیل به بخشی از شخصیت‌ سازی روزمره می‌شوند، دیگر نباید با لبخند از کنار آن رد شد.

اختلال شخصیت ناپایدار دیجیتال، به ما یادآوری می‌کند که در عصر شبکه‌های اجتماعی، داشتن هویت شخصی قوی‌تر از هر زمان دیگری یک مهارت حیاتی است.

سوالات متداول اختلال شخصیت ناپایدار دیجیتال

۱. اختلال شخصیت ناپایدار دیجیتال چیست؟

اختلال شخصیت ناپایدار دیجیتال حالتی روان‌شناختی است که در آن فرد به‌طور مداوم و افراطی خود را در نقش شخصیت‌های معروف، اینفلوئنسرها یا کاراکترهای داستانی فرو می‌برد. این نقش‌آفرینی‌ها با گذشت زمان تبدیل به بخشی از شخصیت فرد می‌شوند، به‌طوری‌که هویت واقعی او تضعیف یا محو می‌شود.

۲. نشانه‌های این اختلال چیست؟

  • تقلید مستمر از شخصیت‌های شناخته‌شده (از صدا تا ظاهر)
  • تغییرات ناگهانی در رفتار و نگرش متناسب با شخصیت‌های تقلیدشده
  • ناپایداری شدید در هویت فردی
  • احساس وابستگی به تأیید اجتماعی از طریق همان نقش‌ها
  • بروز رفتارهای خطرناک در قالب شخصیت‌های خیالی، مثل مورد بهنوش در نقش سرسی لنستر

۳. چه چیزی این اختلال را تشدید می‌کند؟

  • استفاده بیش از حد از شبکه‌های اجتماعی
  • مقایسه افراطی با اینفلوئنسرها
  • فشار روانی برای خاص یا محبوب بودن
  • عدم شکل‌گیری هویت پایدار به‌ویژه در نوجوانان
  • تجربه‌های آسیب‌زا یا اختلالات زمینه‌ای مانند اضطراب یا افسردگی

۴. روش‌های درمان اختلال شخصیت ناپایدار دیجیتال چیست؟

اگرچه این اختلال هنوز به‌طور رسمی در دسته‌بندی‌های روان‌پزشکی ثبت نشده، اما رویکردهای درمانی مؤثر می‌تواند شامل موارد زیر باشد:

  • روان‌درمانی مبتنی بر هویت و شناخت
  • خودشناسی و تمرین بازسازی تصویر ذهنی
  • محدودسازی استفاده از فضای مجازی
  • آگاهی‌بخشی خانوادگی و آموزش سواد رسانه‌ای
  • و در صورت نیاز، دارودرمانی با تشخیص متخصص
خیلی بد بد متوسط خوب عالی
(2 رای)
افزودن نظر:
captcha
آدرس
واتس اپ